[ریاضیات] منطق کلاسیک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مادری جانشین سنتی [علوم سلامت] اقدام زنی که رویان حاصل از تخمک خود و زامۀ مرد غیرهمسر خود را در زهدان خود تا هنگام زایمان حمل میکند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
سنت گرایی، سنت پرستی، اعتقاد برسوم باستانی سایر معانی: دیرمان گرایی
سنتی کردن، بصورت حدیث در اوردن، بصورت سنت دراوردن سایر معانی: بصورت حدیک در اوردن
مطابق احادیک، نقلا، تواترا
بطور عادی سایر معانی: معمولا، طبق عرف یا عادت، عرفا، عادتا، طبق معمول، مثل همیشه، عادی
ساده، عادی، مرسوم، معمول، عادتی سایر معانی: (وابسته به عادت و خو) عادتی، (وابسته به رسم و سنت) سنتی، راستاد، روا، (حقوق) عرفی [حقوق] عرفی، رایج، سنتی، مرسوم
قومی، نژادی، وابسته به نژادشناسی، کافر سایر معانی: (وابسته به دسته ای از مردم که معمولا در اقلیت بوده و دارای زبان و فرهنگ و تاریخ و گاهی ملیت یا نژاد مشترک می باشند) قومی، رامه ای (در برابر ...
وسط، جمله مشترک، اجناس مختلف از درجه متوسط، وسط، متوسط، میان سایر معانی: میانه، عادی، معمولی، نسبتا، تااندازه ای، به حد متوسط، نامرغوب، درجه دو، بی تعریف، (گوشت خوک) میان شانه ها و کپل، گوشت ...
اساطیری، وابسته به اساطیر
پیشین، قدیمی، کهنه، کهن، زمان پیش سایر معانی: (قدیمی - شاعرانه) کهن، باستانی، عتیق، وابسته به ایام گذشته، سابق
معمولی، ساده، خرجی، پیش پا افتاده، متداول، عادی سایر معانی: معمول، روزمره، هماره، نسبتا بد، بی تعریف، نابرجسته، عرفی، صاحب منصب، مطران، هرکسی که دارای قلمرو بخصوصی باشد، قاضی، (انگلیس - رستو ...