customarily
معنی
بطور عادی
سایر معانی: معمولا، طبق عرف یا عادت، عرفا، عادتا، طبق معمول، مثل همیشه، عادی
سایر معانی: معمولا، طبق عرف یا عادت، عرفا، عادتا، طبق معمول، مثل همیشه، عادی
دیکشنری
به طور معمول
قید
commonly, customarilyبطور عادی
ترجمه آنلاین
به طور معمول
مترادف
as a matter of course ، as usual ، commonly ، consistently ، conventionally ، frequently ، generally ، habitually ، naturally ، normally ، regularly ، routinely ، traditionally ، usually ، wontedly