[ریاضیات] منطق کلاسیک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مادری جانشین سنتی [علوم سلامت] اقدام زنی که رویان حاصل از تخمک خود و زامۀ مرد غیرهمسر خود را در زهدان خود تا هنگام زایمان حمل میکند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
سنت گرایی، سنت پرستی، اعتقاد برسوم باستانی سایر معانی: دیرمان گرایی
سنتی کردن، بصورت حدیث در اوردن، بصورت سنت دراوردن سایر معانی: بصورت حدیک در اوردن
باستانی، حدیثی، روایتی، روایت شده سایر معانی: نقلی
جشن، تشریفات، مراسم، رسم سایر معانی: پرآیین، پرتشریفات، بسیار مودب، بسیار رسمی و مبادی آداب، پای بند تشریفات، آیین، آداب، برگزاری، عمل یا رویداد یا برنامه ی رسمی و تشریفاتی، رعایت آداب و اصو ...
بطور عادی سایر معانی: معمولا، طبق عرف یا عادت، عرفا، عادتا، طبق معمول، مثل همیشه، عادی
ساده، عادی، مرسوم، معمول، عادتی سایر معانی: (وابسته به عادت و خو) عادتی، (وابسته به رسم و سنت) سنتی، راستاد، روا، (حقوق) عرفی [حقوق] عرفی، رایج، سنتی، مرسوم
اصول، طریقت، گفته، تعلیم، مکتب، حکمت سایر معانی: (جمع) تعالیم، آموزه، (مذهب و حزب و غیره) اعتقاد، (جمع) معتقدات، مرام، آیین، شریعت، اصل علمی، سیاست، اصل سیاسی، روش سیاسی، بربست، هند، بنداد، ...
قومی، نژادی، وابسته به نژادشناسی، کافر سایر معانی: (وابسته به دسته ای از مردم که معمولا در اقلیت بوده و دارای زبان و فرهنگ و تاریخ و گاهی ملیت یا نژاد مشترک می باشند) قومی، رامه ای (در برابر ...
تبعید، نفی، جلای وظن، تبعید کردن سایر معانی: آوارگی، آلاخونی، آلاخون والاخونی، جلای وطن، میهن راندگی، هجرت، آدم تبعید شده، (شخص) تبعیدی، آواره، از میهن رانده شده، تبعید کردن یا شدن، تاراندن ...
اساطیر، اسطوره شناسی، افسانه شناسی سایر معانی: دستان شناسی، کتاب اسطوره ها، دستان نامه