exile
معنی
تبعید، نفی، جلای وظن، تبعید کردن
سایر معانی: آوارگی، آلاخونی، آلاخون والاخونی، جلای وطن، میهن راندگی، هجرت، آدم تبعید شده، (شخص) تبعیدی، آواره، از میهن رانده شده، تبعید کردن یا شدن، تاراندن (از میهن)، میهن رانده کردن، (وادار به) هجرت کردن، دوران تبعید
سایر معانی: آوارگی، آلاخونی، آلاخون والاخونی، جلای وطن، میهن راندگی، هجرت، آدم تبعید شده، (شخص) تبعیدی، آواره، از میهن رانده شده، تبعید کردن یا شدن، تاراندن (از میهن)، میهن رانده کردن، (وادار به) هجرت کردن، دوران تبعید
دیکشنری
تبعید
اسم
exile, deportation, banishment, expulsion, transportation, transmigrationتبعید
negation, exile, banishmentنفی
exileجلای وظن
فعل
exile, displace, abandon, banish, deport, expatriateتبعید کردن
ترجمه آنلاین
تبعید
مترادف
banishment ، diaspora ، dispersion ، displacement ، exclusion ، expatriation ، expulsion ، extradition ، migration ، ostracism ، proscription ، relegation ، scattering ، separation