ceremony
معنی
جشن، تشریفات، مراسم، رسم
سایر معانی: پرآیین، پرتشریفات، بسیار مودب، بسیار رسمی و مبادی آداب، پای بند تشریفات، آیین، آداب، برگزاری، عمل یا رویداد یا برنامه ی رسمی و تشریفاتی، رعایت آداب و اصول، رودربایستی، تعارف، زیاده روی در تشریفات و اعمال توخالی
سایر معانی: پرآیین، پرتشریفات، بسیار مودب، بسیار رسمی و مبادی آداب، پای بند تشریفات، آیین، آداب، برگزاری، عمل یا رویداد یا برنامه ی رسمی و تشریفاتی، رعایت آداب و اصول، رودربایستی، تعارف، زیاده روی در تشریفات و اعمال توخالی
دیکشنری
مراسم
اسم
ceremony, riteمراسم
celebration, feast, ceremony, jubilee, carnival, fiestaجشن
formality, protocol, ritual, ceremonial, ceremony, serviceتشریفات
drawing, custom, tradition, way, ceremony, pictureرسم
ترجمه آنلاین
مراسم
مترادف
ceremonial ، commemoration ، custom ، formality ، function ، liturgy ، observance ، ordinance ، parade ، rite ، sacrament ، service ، show ، solemnity ، tradition