ایستادگی کردن، برجسته بودن، دوام اوردن سایر معانی: 1- بیرون زدن، بر قلمبیدن 2- برجسته بودن 3- مشخص بودن 4- استقامت کردن، تسلیم نشدن 5- (کشتی) از کرانه دور شدن، عالی، برجسته، چشمگیر، برتر، بر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بند، بند شعر، قطعه عمارت، تهلیل سایر معانی: (شعر) بند، قطعه (در شعر انگلیسی هر بند حدود چهار سطر دارد)، قطعه بندگردان
رسمی، دارای نشاسته، شبیه نشاسته، اهاری، اهاردار سایر معانی: پرنشاسته، نشاسته دار، آهاردار [نساجی] نشاسته ای- دارای نشاسته - آهاری - آهار دار
(انگلیس - عامیانه)، لخت و پتی، عریان، برهنه، مجنون
درخشان، ستارهای سایر معانی: پرستاره، به شکل ستاره، استاردیس، پره دار، تیزه دار، منور به نور ستارگان، معروف
گرسنگی، قحطی، قحطی زدگی، رنج و محنت سایر معانی: گشنگی، گرسنگی (کشیدن یا دادن) [صنایع غذایی] گرسنگی، قحطی
پنهانگاه، ذخیره کردن، انباشتن، انبار کردن سایر معانی: (در محل مخفی) برای روز مبادا ذخیره کردن، پنهان کردن، قایم کردن، اندوختن، هر چیز نهفته شده، نهانگاه، محل پنهان کردن، مخفیگاه، انبار، گنجی ...
کشور [جغرافیای سیاسی] محدودۀ سرزمینی یک حکومت با مرزهای تعریف‌شده و مشخص
واژه‌های مصوب فرهنگستان
شبیه مجسمه، خوش هیکل، مجسمه وار، تندیس وار سایر معانی: مجسمه مانند، تندیس مانند، سبک مجسمه
استوار، ثابت قدم، متین سایر معانی: راسخ عزم، پر اراده، پر عزم، محکم، ایستار، ایستمند، تغییر ناپذیر، همانباش، پابرجای، خیره
رهبری، گوساله پرواری، بردن، اداره کردن، راهنمایی کردن، هدایت کردن، راندن سایر معانی: (اتومبیل یا کشتی و غیره) راندن، (مجازی) هدایت کردن، رهبری کردن، پیشوایی کردن، کشاندن، رساندن، هدایت شدن، ...
ریشه، دودمان، دنباله، میله، دسته، اصل، تنه، گردنه، ساقه، ریشه لغت قطع کردن، ساقه دار کردن، بند اوردن سایر معانی: ساقه ی میوه (و غیره) را کندن، (در جهت مخالف چیزی) پیشرفت کردن، ناشی شدن از، س ...