کشور [جغرافیای سیاسی]
ایالت [علوم سیاسی و روابط بینالملل] واحد سیاسی و سرزمینی تشکیلدهندۀ دولت فدرال
واژههای مصوب فرهنگستان
حالت [فیزیک] وضعیت هر سامانه که ویژگیهای مشخصی داشته باشد
دولت ۲ [علوم سیاسی و روابط بینالملل] عامل/ کنشگر اصلی صحنۀ بینالمللی که دارای جمعیت دائم، قلمروِ مشخص و حکومت برخوردار از حاکمیت است و در روابط بینالمللی حقوقی معین دارد ...
[حقوق] طرح کردن دعوی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمک دولت به موسسات عام المنفعه وغیره
دستگاه حکومت [جغرافیای سیاسی] مجموعهای از نهادها و سازمانهای دارای کنش متقابل که دولت ازطریق آنها قدرت خود را اعمال میکند ...
[حقوق] دستگاه یا تشکیلات دولتی
(امریکا) بانک ایالتی، بانک استان، بانک دولتی
دانشکده دولتی
(امریکا) وزارت امور خارجه، وزارت برون مرز (department of state هم می گویند)
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.