stand out
معنی
ایستادگی کردن، برجسته بودن، دوام اوردن
سایر معانی: 1- بیرون زدن، بر قلمبیدن 2- برجسته بودن 3- مشخص بودن 4- استقامت کردن، تسلیم نشدن 5- (کشتی) از کرانه دور شدن، عالی، برجسته، چشمگیر، برتر، برتر a standout student دانشجوی برجسته
سایر معانی: 1- بیرون زدن، بر قلمبیدن 2- برجسته بودن 3- مشخص بودن 4- استقامت کردن، تسلیم نشدن 5- (کشتی) از کرانه دور شدن، عالی، برجسته، چشمگیر، برتر، برتر a standout student دانشجوی برجسته
دیکشنری
ایستادگی کن
فعل
stand out, abide, halt, resist, stopایستادگی کردن
stand out, projectبرجسته بودن
stand outدوام اوردن
ترجمه آنلاین
برجسته شدن
مترادف
attract attention ، be distinct ، be highlighted ، be striking ، beetle ، bulge ، bulk ، catch the eye ، emerge ، jut ، loom ، overhang ، poke ، pouch ، project ، protrude ، stick out