سردی، بسته شدگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اقامنشی، بانومنشی، نجابت، ادب
اصلی، خالص، درست، واقعی، حقیقی، اصل، عینی سایر معانی: اصیل، پاک نژاد، واقعی (در مقابل جعلی یا قلابی)، راست، بی غل و غش، دارای سندیت، معتبر، موثق، بی ریا، رک و بی ریا، امین و صریح [حقوق] اصیل ...
اصلیت، درستی، صحت، اصالت، خلوص، بی ریایی، صداقت
(معنی و غیره) رساندن، فهماندن، بیان کردن، 1- به وضوح بیان کردن، تفهیم کردن 2- فهمیدن، درک کردن
1- بازگشتن 2- باز یافتن، دوباره به دست آوردن 3- عمل متقابل کردن، تلافی کردن
کار کردن، پیش رفتن، گذراندن، موفق شدن، گذران کردن سایر معانی: 1- داخل شدن، روی (چیزی) رفتن، سوار شدن 2- پوشیدن، به پوست خود مالیدن یا زدن 3- ادامه دادن، پیشرفت کردن 4- پیر شدن، 5- امرار معاش ...
1- بیرون رفتن، خارج شدن 2- رفتن، عزیمت کردن 3- بیرون آوردن، در آوردن 4- افشا شدن 5- منتشر شدن یا کردن، اعلام شدن یاکردن
مخوف، ترسناک، ژیان، شوم، رنگ پریده، هولناک، خیلی سایر معانی: وحشتناک، سهمگین، بسیار ترسناک، بسیار ناخوشایند، خیلی زننده، گست، بسیار بزرگ، فاحش، شبح مانند، روح مانند، (مهجور) وحشت زده، ترسیده ...
(نادر) روحانی، مذهبی، روح مانند، شبح مانند، روحی، روح وش، خیالی
غول، نرهغول، ادم غول پیکر، قوی هیکل سایر معانی: بزرگ هیکل، بسیار بزرگ، غول آسا، لندهور، عظیم الجثه، غول پیکر [برق و الکترونیک] غول آسا
حرف شکسته و نا مفهوم، قلمبه سولمبه سایر معانی: سخن تند و نامفهوم، زرزر، ور زنی، سخن دست و پا شکسته [کامپیوتر] اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود