get on
معنی
کار کردن، پیش رفتن، گذراندن، موفق شدن، گذران کردن
سایر معانی: 1- داخل شدن، روی (چیزی) رفتن، سوار شدن 2- پوشیدن، به پوست خود مالیدن یا زدن 3- ادامه دادن، پیشرفت کردن 4- پیر شدن، 5- امرار معاش کردن، ساختن با 6- جور بودن با، (در مورد مد و رنگ) به هم خوردن، سوار شدن بر
سایر معانی: 1- داخل شدن، روی (چیزی) رفتن، سوار شدن 2- پوشیدن، به پوست خود مالیدن یا زدن 3- ادامه دادن، پیشرفت کردن 4- پیر شدن، 5- امرار معاش کردن، ساختن با 6- جور بودن با، (در مورد مد و رنگ) به هم خوردن، سوار شدن بر
دیکشنری
سوار شو
فعل
work, function, get on, act, goکار کردن
succeed, get rich, make good, make out, thrive, get onموفق شدن
go forward, jut, proceed, precess, advance, get onپیش رفتن
fare, get on, subsistگذران کردن
pass, survive, avert, while, fare, get onگذراندن
ترجمه آنلاین
سوار شوید