مناسبت، متقاعد کننده، متقاعد کننده، تشویقی، وادار کننده، مجاب کننده سایر معانی: وادارگر، پذیراننده، قانع کننده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وابسته بودن، مربوط بودن، متعلق بودن سایر معانی: وابسته بودن (به)، جزو مخلفات (چیزی) بودن، جزو چیزی بودن، شایسته بودن، مناسب بودن، سزیدن، مربوط بودن (به چیزی)، راجع بودن
فرا گیرنده، نافذ، فراگیر سایر معانی: پخش شونده (در درون)، درون گستر، فراگستر، گسترنده، مستولی شونده [حسابداری] فراگیر
انحراف، بدراهی، کژی، منحرف بودن سایر معانی: گمراهی، ضلالت، کژراهی، تباهی، لجبازی، خیره سری، نافرمانی، لجاجت
منحرف، منحرف شده سایر معانی: (به ویژه از نظر جنسی) کژراه، تحریف شده، دژ کاربرده، واتگشت شده، گمراه، دچار ضلالت، نامعقول
ریزه اندام سایر معانی: (زن) ریز اندام، ریزه میزه، ظریف و کوچک، کوچک، زن یا لباس کوچک اندازه
وابسته به فریسی، ریاکارانه سایر معانی: وابسته به فریسی ها (pharisee)، فریسی، زهد فروش، ریاکار، جانماز آب کش، خشکه مقدس، ریاکارانهpharisaic(al)وابسته به فریسیان، ریاکار، دورو، خشکه مقدس ...
پیک نیک، گردش دسته جمعی، به پیک نیک رفتن، دسته جمعی خوردن سایر معانی: خورگشت، (خودمانی) کار آسان، شغل بی دردسر، پیک نیک رفتن، (انگلیس) خوراک پیک نیک، حاضری، گوشت شانه ی خوک (که مانند ژامبون ...
زیبا، بدیع، خوش منظره، شایان تصویر سایر معانی: (منظره) زیبا، دیدنی، تماشایی، تصویر کردنی، جالب، زنده، گیرا، تصویر مانند، فرتورسان، عکس مانند، مناسب برای نقاشی، ناروال، نامتعارف، غیرعادی و جا ...
پر سر و صدا سایر معانی: 1- خلنده، آژنده، سوراخ کننده 2- نافذ، هناینده، تیز، بلند، کرکننده، تیزبین، مافذ، سورا کننده
صدای غژ، صدای غژ ایجاد کردن سایر معانی: (صدای اصابت گلوله یا گوی به چیز سخت مثلا صدای توپ پینگ پنگ) پینگ، دنگ، غژ، جیرینگ، (صدای دقه یا کوبیدن موتور خودرو) دقه، صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلو ...
بوش سر کوچک دستهپیستون [قطعات و اجزای خودرو] بوشی که در محل اتصال سر کوچک دستهپیستون به انگشتی پیستون تعبیه میشود |||متـ . بوش سر کوچک شاتون، آستینۀ سر کوچک دستهپیستو ...
واژههای مصوب فرهنگستان