گستاخی، صفرا، زردآب، زهره، تلخی، تاول، عیب، لکه، زخم پوست رفتگی، پوست بردن از سایر معانی: زنندگی، عداوت، دلخوری، پر رویی، زرداب، (متون قدیمی) کیسه ی صفرا، (در اثر مالش و تماس با چیزی زبر) خر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وقفه، شق، دهنه، رخنه، شکاف، درز، جای باز، اختلاف زیاد، شکافدار کردن سایر معانی: (از نظر زمان یا بعد) وقفه، انقطاع، جای خالی، از قلم افتادگی، فاصله، فرق فاحش، تفاوت، کمیابی، (در نرده یا دیوار ...
سردی، بسته شدگی
سر کرده، ژنرال، ارتشبد، مرشد، معمولی، جامع، متداول، عام، عمومی، همگانی، قابل تعمیم، کلی، همگان سایر معانی: مربوط به همه، موجود در همه جا، عادی، فراگیر، همه جا گیر، سراسری، اعم، ارشد، رئیس کل ...
پشت، زایش، قبیله، نسل، تولید، تولید نیرو سایر معانی: فرآوری، ابداع، هست سازی، هستش، مردم دوران بخصوصی، زادگان، ایجاد، زه و زاد، نسل اندر نسل، پشت اندر پشت [علوم دامی] نسل . F1 Generation = ا ...
مهندسی ژنتیک، مهندسی زاد شناختی [پلیمر] مهندسی ژنتیک
خوش رویی، خونگرمی، خوش مشربی سایر معانی: خوش معاشرتی
مخوف، ترسناک، ژیان، شوم، رنگ پریده، هولناک، خیلی سایر معانی: وحشتناک، سهمگین، بسیار ترسناک، بسیار ناخوشایند، خیلی زننده، گست، بسیار بزرگ، فاحش، شبح مانند، روح مانند، (مهجور) وحشت زده، ترسیده ...
غول، نرهغول، ادم غول پیکر، قوی هیکل سایر معانی: بزرگ هیکل، بسیار بزرگ، غول آسا، لندهور، عظیم الجثه، غول پیکر [برق و الکترونیک] غول آسا
غول آسا، غول پیکر، غول مانند، مناسب برای یک غول، غولسان، بسیار بزرگ، عظیم، بسیار زیاد، سترگ
مالیات، طلایی کردن، زر اندود کردن، مطلا کردن، تذهیب کردن سایر معانی: با لایه ای از طلا پوشاندن، زرنگار کردن، زرکوب کردن، آب طلا زدن، اکلیل زدن، درخشان و جذاب کردن، (با دادن جلا و رنگ و آب چی ...
محتاط، با کمرویی سایر معانی: محتاطانه، با دقت