عادت، اداب، روش، شیوه، عادت یا خوی همیشگی، عادت روزانه سایر معانی: خصلت، منش، سرشت، خلق و خو، نهاد، طبع، عادت م، مرسوم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سلمان، ارایشگر مو سایر معانی: آرایشگر مو، گیسوآرا، سلمانی، سلمانی برای مرد و زن
(ماده یا دارو) توهم انگیز، نهازش زا
بازویی [عمومی] پایهای که با قرار دادن تلفن همراه یا دوربینهای رقمی دارای قابلیت خودعکسگیری بر روی آن میتوان بهراحتی و با زاویۀ دید وسیع خودعکس گرفت ...
واژههای مصوب فرهنگستان
خوب، خوشرو، دلپذیر، مطبوع، زیبا، خوش اندام، خوش روی، خوبرو، خوش منظر، خوش قیافه، قسیم سایر معانی: (به ویژه مرد) خوش سیما، خوش تیپ، خوش صورت و هیکل، نیک رو، هژیر، (زیبا به خاطر طرح و استحکام ...
(مثلا به واسطه ی کمرویی یا ترس) در جای خود ایستادن، جلو نرفتن
(عامیانه) مماشات نکردن، نرمش به خرج ندادن، سازش نکردن، سخت گیری کردن
تصادفی، اتفاقی، برحسب تصادف سایر معانی: برحسب اتفاق، الله بختی، قاراشمیش، شانس، بخت، اقبال، به طور اتفاقی، بی حساب و کتاب، به طور الله بختی، چکی، اتفاقا
خوش سایر معانی: خوشبختانه، باخوشی، مسعودانه
متناسب و متوازن، جور، موزون، سازگار، (اندیشه یا سلیقه یا احساس و غیره) متوافق، همدل، همدل و همصدا، فراخور، هم آواز، هم عقیده، هم اندیش، (موسیقی) هماهنگ، دارای هارمونی، همساز، آهنگین، خوش آهن ...
اردوگاه تندرستی (به ویژه دارای استخر شنا و آب های معدنی)
تندرست، سالم، سلامت سایر معانی: تندرستی بخش، بهداشتی، مقوی [بهداشت] بهداشتی