معلمی، اموختاری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[سینما] معلم سینمایی
دانشجوی دوره ی معلمی که تمرینا درس می دهد، دانشجوی تدریس عملی
مشاور، رایزن، راهنما، رهنمون سایر معانی: رایزن، مشاور، راهنما، رهنمون [نساجی] مشاور
کالسکه، اتوبوس، مربی، مربی ورزش، واگن راه اهن، خانه متحرک، معلمی کردن، رهبری عملیات ورزشی را کردن سایر معانی: (ورزش و هنر پیشگی و غیره) مربی، سرپرست امور ورزشی، سرمربی (بیشتر می گویند: head ...
ادبی، تعلیمی، اموزشی، یاد دهنده سایر معانی: آموزنده، رهنمودگر، هدایت کننده (به راه راست و غیره)، پندآمیز، آموزشی، وابسته به آموزش و پرورش، نظری (در مقابل عملی)
کشیش، مبلغ مسیحی سایر معانی: (با e بزرگ) هر یک از چهار نفری که چهار کتاب اول انجیل عهد جدید را نوشتند: متی mathew، مرقس mark، لوقا luke، یوحنا john، انجیل نویس، صاحب انجیل، مژده رسان، واعظ ب ...
مدیره، حاکم زن، زنحاکم سایر معانی: معلمه سرخانه، معلم خصوصی (زن)، لله، دایه، زنی که اجیر شده است در خانه ای زندگی کند و آموزش کودک (یا کودکان) منزل را به عهده دارد، زنی که مواظبت بچه یا اشخا ...
راهنما، رهبر، هادی، کتاب راهنما، تعلیم دادن، راهنمایی کردن سایر معانی: ارشاد کردن، هدایت کردن، آموزش دادن، رهنمود دادن، راهنما شدن، بلد، رهنمون، راهدان، راهبر، مهمان دار، (در ماشین) دستگاه ت ...
استاد، رهبر ارکستر سایر معانی: (موسیقی) استاد، معلم
تیر، هیئت، چوب پرچم، پرسنل، کارکنان، کارمندان، چوبه، اعضاء، چوب بلند، افسران و صاحبمنصبان، با کارمند مجهز کردن و شدن سایر معانی: عصا، چوبدستی، (پرچم) چوب، میله (flagstaff هم می گویند)، مستخد ...
(هندوستان)، ارباب، مرشد، رهبر، رهبر روحانی، دانشمند، عالم، حکیم، مرتا هندی، رهبر مذهبی هندی [یوگا] در لغت به معنی کسی که بر روی ذهن خویش تسلط دارد - پرتوجوی سانیاسی که توسط گورو به آیین سان ...