معنی

تیر، هیئت، چوب پرچم، پرسنل، کارکنان، کارمندان، چوبه، اعضاء، چوب بلند، افسران و صاحبمنصبان، با کارمند مجهز کردن و شدن
سایر معانی: عصا، چوبدستی، (پرچم) چوب، میله (flagstaff هم می گویند)، مستخدمان، کادر، (ارتش) ستاد، وابسته به ستاد، ستادی، کارمند گرفتن، کارمند بودن، کارمنددار کردن، (به عنوان کارمند) کار کردن، چماق، چمبه، کوتنگ، کدنگ، یاهو، گرز، (نیزه و غیره) دسته، بدنه، (به ویژه در مساحی) چوب مدرج، (موسیقی) حامل، وابسته به کارکنان، پرسنلی، کادری، (برای تزئینات گچبری و غیره) آمیزه ای از گچ و پشم، ستاد ارتش
[عمران و معماری] شاخص - میله مدرج
[مهندسی گاز] شاخص، تیرچوبی
[زمین شناسی] شاخص، میله مدرج

دیکشنری

کارکنان
اسم
staff, personnelکارکنان
staff, personnelکارمندان
personnel, staffپرسنل
panel, commission, staff, attitude, formatهیئت
staffاعضاء
staff, rolling pin, shaftچوبه
bar, shot, arrow, firing, fire, staffتیر
staffچوب بلند
flagstaff, staffچوب پرچم
staffافسران و صاحبمنصبان
فعل
staffبا کارمند مجهز کردن و شدن

ترجمه آنلاین

کارکنان

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.