کم کردن، کسر کردن، وضع کردن، منفی کردن سایر معانی: کسر کردن از، کاستن از، منها کردن [ریاضیات] استنتاج کردن، کسر کردن، کم کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پریشان کردن، پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان شدن سایر معانی: (از هم باز و پراکنده شدن یا کردن) پاشاندن، پراکندن، فراپاش کردن، پاشیدن، پخش کردن، از هم پاشاندن، متفرق کردن (به وی ...
در اوردن، لباس کندن سایر معانی: (به نشان احترام یا خوش آمد) کلاه از سر برداشتن (در مقابل به سر گذاشتن کلاه: don)، (جامه) کندن، درآوردن، طفره رفتن [نساجی] تعویض بسته پر با خالی ( در ماشینهای ...
فرار کردن، گریختن، بسرعت رفتن سایر معانی: ورمالیدن، دررفتن، احتراز کردن، دوری کردن، برمالیدن، (زود) سپری شدن، (زود) گذشتن
1- بیرون رفتن، خارج شدن 2- رفتن، عزیمت کردن 3- بیرون آوردن، در آوردن 4- افشا شدن 5- منتشر شدن یا کردن، اعلام شدن یاکردن
تقلید کردن، کپیه کردن سایر معانی: سرمشق قرار دادن، پیروی کردن (از کار کسی)، تاءسی کردن به، تقلید درآوردن، نوا درآوردن، ادای کسی را درآوردن، والوچیدن، نسخه برداشتن، روبرداری کردن، بدل سازی کر ...
پوست انداختن، موی ریختن، تولک رفتن سایر معانی: (جانورانی مانند مار) پوست انداختن، (پرندگان) تولک رفتن، پر ریختن، (جانوران شاخ دار) شاخ انداختن، مو ریختن، شاخ یا پر یا پوست انداخته شده، پوست ...
خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، کم کردن، تقلیل دادن، تنزل دادن، مطیع کردن، ساده کردن، استحاله کردن سایر معانی: کاهش دادن، پایین آوردن، کاهیدن، کاهاندن، ویدا کردن، کاست کردن، از قیمت کاستن، ارزان ...
کناره گیری کردن، با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن، استراحت کردن، پس رفتن، منزوی شدن، بازنشسته کردن یا شدن سایر معانی: (به جای خلوت یا دورافتاده) رفتن، (مجازی) پناه بردن، به بستر رفتن، (ارتش - ع ...
پراکنده شدن، پراکنده وپریشان کردن، افشاندن، پخش کردن، از هم جدا کردن، متفرق کردن سایر معانی: پاشیدن، پراکندن، فتالیدن، ولو کردن، پخش و پلا کردن، پاشیده شدن، ولو شدن، پخش و پلا شدن، متفرق شدن ...
الونک، کپر، ریختن، افکندن، پوست ریختن، جاری ساختن، خون جاری ساختن، برگ ریزان کردن، انداختن، افشاندن سایر معانی: اتاقک (برای انبار کردن ماشین چمن زنی و ابزار باغ و غیره) آلونک، - دان، بیرون ر ...
نشستوبرخاست کوتاه [حملونقل هوایی] توانایی آن دسته از هواپیماها که در مسافتهای کوتاه امکان نشستوبرخاست داشته باشند|||اختـ . نوبک STOL ...
واژههای مصوب فرهنگستان