معنی
پوست انداختن، موی ریختن، تولک رفتن
سایر معانی: (جانورانی مانند مار) پوست انداختن، (پرندگان) تولک رفتن، پر ریختن، (جانوران شاخ دار) شاخ انداختن، مو ریختن، شاخ یا پر یا پوست انداخته شده، پوست اندازی، تولک، پرریزی، موریزی، شاخ ریزی، کریچ
سایر معانی: (جانورانی مانند مار) پوست انداختن، (پرندگان) تولک رفتن، پر ریختن، (جانوران شاخ دار) شاخ انداختن، مو ریختن، شاخ یا پر یا پوست انداخته شده، پوست اندازی، تولک، پرریزی، موریزی، شاخ ریزی، کریچ
دیکشنری
ریختن
فعل
molt, moult, desquamate, exuviate, peel, shellپوست انداختن
moult, moltتولک رفتن
mew, molt, moultموی ریختن
ترجمه آنلاین
پوست اندازی