شلخته، لا ابالی، لا قید، پاشنه خوابیده سایر معانی: دارای کفش های فرسوده (به ویژه کفش هایی که پاشنه ی آنها رفته است)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سخت، چسبنده، چسبیده، چسبناک، دشوار، بد بو، لزج سایر معانی: چسبان، دوسنده، چسب دار، چسب مالیده، گیر کرده، گیردار، گریپاژ شده، گرم و مرطوب، شرجی، بغرنج، مشکل، غامض، ناتو، خطیر، (عامیانه) بیش ا ...
کوشش کردن، سر و دست شکسن، کوشیدن، گستردن، جد و جهد کردن نزاع کردن سایر معانی: تکاپو کردن، تلاش کردن، جد و جهد کردن، (سخت) کوشیدن، چخیدن، تقلا کردن، ستیزه کردن، ستیزیدن، پیکار کردن، مبارزه کر ...
حساس، اماده پذیرش، فروگیر پدیر سایر معانی: رجوع شود به: susceptible، پذیرنده، مستعد [برق و الکترونیک] پذیرنده، مستعد
منحرف کردن، عدول کردن، کج شدن، طفره زدن، منحرف شدن سایر معانی: ویراژدادن، تغییر جهت دادن، چپ راست رفتن، مار پیچ رفتن، (ناگهان) پیچیدن، چپ راست روی، تغییر جهت ناگهانی، پیچ ناگهانی ...
رزم ارایی، جنگ فن، تاکتیک یا رزم ارایی، تدابیر جنگی، جنگ دانی سایر معانی: تدبیر، روش، ترفند، (با فعل مفرد)، رزم آرایی، لشکر آرایی (در برابر: جنگ آمایی strategy)، فن استقرار یگان های رزمی و ح ...
1- افراشتن، بلند کردن، بالابردن 2- (لباس و غیره) تو گرفتن، کوتاه کردن، تنگ کردن 3- جذب کردن، در آشامیدن 4- پذیرفتن، به عهده گرفتن 5- ادامه دادن 6- علاقمند شدن به 7- جاگرفتن [حقوق] عهده دار ش ...
بند، دستمال گردن، کراوات، قید، رابطه، گره، الزام، برابری، ربط، علاقه، زدن، تساوی بستن، گره زدن سایر معانی: (با ریسمان یا طناب و غیره) بستن، بندیدن، آگستن، (گره) زدن، همبسته کردن، پیوند دادن، ...
زبانزنی [موسیقی] استفاده از زبان برای جملهبندی در نواختن سازهای بادی، بهنحویکه زبان در خیزِ اولیه جریان هوا را آزاد و برای اجرای نُتهای پشتسرهم اما منقطع، ...
واژههای مصوب فرهنگستان
چرخ، پیچ و خم، قرقره، پیچ، گردش، نوبت، استعداد، چرخش، پیچ خوردگی، تمایل، تغییر جهت، گشت ماشین تراش، دگرگون ساختن، عطف کردن، تغییر دادن، پیچ خوردن، چرخیدن، تغییر جهت دادن، چرخ خوردن، تاه زدن، ...
درهم و برهم، نا مرتب سایر معانی: نامنظم، درهم ریخته، نابسامان، ریخته واریخته، شلخته، شورتی، پچل
در اب راه رفتن، بهاب زدن، بسختی رفتن سایر معانی: (از میان برف یا گل و لای یا آب یا علف بلند یا هر چیز مقاوم) رد شدن، (با زحمت یا شلپ شلپ) را ه رفتن، به آب زدن، از تنگاب رد شدن، رهروی کردن، ( ...