معنی

منحرف کردن، عدول کردن، کج شدن، طفره زدن، منحرف شدن
سایر معانی: ویراژدادن، تغییر جهت دادن، چپ راست رفتن، مار پیچ رفتن، (ناگهان) پیچیدن، چپ راست روی، تغییر جهت ناگهانی، پیچ ناگهانی

دیکشنری

سرگردان
فعل
stray, deviate, swerve, digress, wander, extravagateمنحرف شدن
divert, deflect, swerve, bend, call off, avertمنحرف کردن
avoid, back out, backtrack, deviate, dodge, swerveعدول کردن
wriggle, evade, dally, dodge, elude, swerveطفره زدن
tilt, slant, lean, careen, swerve, heelکج شدن

ترجمه آنلاین

منحرف کردن

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.