چرخش، حرکت چرخشی، چرخ خوری، باعث چرخش شدن، گشتن، گردیدن سایر معانی: چرخیدن، (گرداب وار) گشتن، چرخان بودن، (مثلا یخ را در آب یا آب را در لیوان) هم زدن، دور گرداندن، چرخاندن، هرچیز چرخنده، گیج ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محفظۀ احتراق گردابی [قطعات و اجزای خودرو] یکی از حفرههای سهگانۀ احتراق در برخی از موتورهای دیزلی که گازهای حاصل از احتراق صورتگرفته در آن ازطریق یک گلویی مماس وارد محفظۀ اص ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[آب و خاک] عددگرداب
پر چرخش، پیچی، چرخشی، گردابی
محفظۀ احتراق دوگردابی [قطعات و اجزای خودرو] محفظۀ احتراقی که در آن بهدلیل چیدمان خاص سوپاپها، مخلوط هوا و سوخت بهصورت دو جریان جداگانۀ گردابی به حرکت درمیآیند و درنتی ...
باد کرده، موج مانند سایر معانی: بیلون (آمیزه ای که در ساختن برخی سکه ها به کار می رود: نقره یا طلا با درصد زیادی از مس یا فلز دیگر)، پرموج، پرخیزاب، پرآبکوهه، پرتلاطم، مواج
کره سازی، بوسیله اسباب گردنده جلو رفتن سایر معانی: (با تکان دادن شیر در مشک یا دستگاه) کره گرفتن، کره گیری کردن، زدن (دوغ یا شیر)، هم زدن، (با شدت و مداومت) تکان دادن یا لغاندن، (دراثر تکان ...
حلقه، پیچ، پیچیدگی سایر معانی: هم پیچش، همتابی، درهم پیچیدگی، چنبرش، پیچش [کامپیوتر] همتایی ؛ پیچش - نوعی محاسبه ی پردازش تصویر که توسط یک ماتریس شرح داده می شود، با این فرض که می خواهید جزئ ...
خم، منحنی، چنبری سایر معانی: کج,کجشده ,منحنی ,خمیده [عمران و معماری] منحنی [ریاضیات] منحنی، خمیده، منحنی شکل [پلیمر] انحنادار
جریان مخالف، گرداب کوچک، چرخ زدن سایر معانی: (جریان چرخشی آب یا هوا یا گاز و غیره) گرداب، گردباد، گردابر، گردگاز، گرد دود، تنوره، چرخاب، آب ستون، بادستون، (آب و باد و ابر و غیره) حلقه وار حر ...
گردش، چرخش سایر معانی: گردش (به دور خود یا به دور دایره)، حرکت مارپیچی، فرفره، چرخه، چرخک، گردان، چرخشی [عمران و معماری] چرخ - گردش [ریاضیات] چرخش، دوران، ژیراسیون
حلقه، قرقره، ماسوره، چرخک، قرقره فیلم، حلقه فیلم، نخ پیچیده بدور قرقره، پشت سر هم، چرخیدن، گیج خوردن، یله رفتن، تلو تلو خوردن سایر معانی: (مثلا در اثر مستی یا ضربه) تلوتلو خوردن، گیج رفتن، پ ...