تحمل پذیر سایر معانی: قابل تحمل، پایستنی، تاب آوردنی، یاراپذیر (در برابر: یاراناپذیر unendurable)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سخت، دشوار، طاقت فرسا، بی نهایت، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر، تن در ندادنی سایر معانی: تاب نیاوردنی، توان فرسا
قابل معاشرت، قابل زندگی، قابل زیستن سایر معانی: قابل سکنی، زیست پذیر، تحمل پذیر، تاب آوردنی، liveable قابل زیستن
تحمل پذیر سایر معانی: تاب آوردنی
غیر قابل قبول، نپذیرفتنی [ریاضیات] ناپذیرفتنی، غیر قابل قبول
طاقت فرسا، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر، تاب ناپذیر سایر معانی: تاب نیاوردنی
فکرنکردنی، غیرقابل فکر، غیرقابل تعمق سایر معانی: غیر ممکن، نشدنی، خارج از قوه ی تفکر و تصور، غیر قابل تصور، تصور نکردنی