شیرین، لذیذ، خوش مزه، شهوت انگیز سایر معانی: لذیذ (به ویژه به خاطر شیرین بودن)، خوش طعم، چرب و نرم، شاداب، خواستنی، دلنواز، روح بخش، دلپذیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
میگسار، مشروبخوار، الکلی، ابدار، پر پشت، با شکوه، شاداب، پر اب، مست کردن سایر معانی: سبز و خرم، گشن، انبوه، سرسبز و پر پشت، دارای تزئینات بیش از حد، پر آذین، پر شاخ و برگ، لطیف و آبدار، رسید ...
عظیم، فرخ، عالی، مجلل سایر معانی: شوکت مند، شکوهمند، پرشکوه، فرهمند، پرفرهی، (در برخی عنوان ها) بلندپایه، شریف، والاگهر، (عامیانه) بسیار خوب، محشر، متعال، رفیع، ارجمند، مهند، باشکوه ...
محجویانه، باشرم، با آزرم، از روی فروتنی، با افتادگی، با تواضع
مزاحم، فضول سایر معانی: تحمیل گر، سر بار، سر خر، خود نما، خود نمایانه، جلف
خود رایی، خود سری، اطمینان بیش از حد سایر معانی: اطمینان بیش از حد
مخمل خواب دار، مجلل، با شکوه سایر معانی: (عامیانه - به ویژه مبل و اسباب خانه) مجلل، اعیانی، شکوهمند، پر زرق و برق، مخمل نرم و دارای پرزهای بلند، مخمل (ضخیم)، مخملی [نساجی] پرز - پلاش - خاب پ ...
فراوان، وافر، لبریز، سرشار سایر معانی: مفرط، بیش از حد، بی حد و حصر، ساری، سرشار ساختن
درخشندگی، جلوه، شکوه، تلالو سایر معانی: resplendence درخشندگی
شیک پوش، خیلی شیک سایر معانی: (قدیمی - خودمانی - اغلب کنایه آمیز) مجلل، شیک، معرکه
پر رو سایر معانی: بی حیا، بی ادب، گستاخ، پیش جواب، حاضر جواب، خوشمزه
ظاهر نما، خود نما، خوش نما، ظاهری، زرق و برق دار، پر جلوه سایر معانی: گیرا، چشمگیر، پرنما، خود فروش