ایستادگی کردن، مانع شدن، مخالفت کردن با، مخالفت کردن، خودداری کردن از، مقاومت کردن، استقامت کردن، پایداری کردن سایر معانی: تن در ندادن، مقاوم بودن، تاب آوردن، پایدار بودن، دوام آوردن، تاوستن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تندی، سختی، خشونت، سخت گیری، ظلم، دقت زیاد سایر معانی: شدت، ستهمی، صلابت، فرسختی، جور، سرکوبگری، گرما یا سرمای شدید، دقت، نازک بینی، سفتی، سختناکی (به ویژه سختناکی بافت ها یا اندام بدن)، رجو ...
فدیه، فدا، قربانی برای شفاعت، قربانی کردن جانبازی، قربانی، ذبح کردن، فدا کردن، قربانی دادن سایر معانی: حیوان یا هر چیزی که قربانی می شود، فداکاری، از خود گذشتگی، جانفشانی، جانبازی، ایثارگری، ...
مصیبت، غم و اندوه، غم، فرم، حزن، غصه، نژندی، سوگ، تاثر، غمگینی، غصه خوردن، غصه دار کردن، تاسف خوردن سایر معانی: اندوه، آدرنگ، تاسه، دق، مایه ی تاسف، مایه ی غصه، تاسف، پشیمانی، ندامت، محنت، ف ...
(فلسفه) رواقی، رواق گرای، وابسته به رواقیون، رواقی، پیرو فلسفه رواقیونstoic(al)پرهیزکار انه، صبور انه
1- فکر کردن، پنداشتن، تصور کردن، 2- تحمل کردن، تاب آوردن
مدارا، بردباری، ازادمنشی، ازادی، تحمل، ازادگی سایر معانی: رواداری، شکیبایی، گذشت، لوطی گری، رجوع شود به: tolerance
سختی، زحمت، مزاحمت، ازار، قید، خارش، رنجه کردن، زحمت دادن، ازار دادن، دچار کردن، مصدع کسی شدن، اشفتن، عذاب دادن، مزاحم شدن سایر معانی: به هم زدن، مغشوش کردن، متلاطم کردن، خروشاندن، پرآشوب کر ...
طاقت فرسا، غیر قابل تحمل، تحمل ناپذیر، تاب ناپذیر سایر معانی: تاب نیاوردنی
تحمل کردن، دستخوش شدن، متحمل چیزی شدن سایر معانی: (سختی یا تجربه و غیره) دیدن، به خود هموار کردن، دستخوش (چیزی) شدن، تن در دادن [عمران و معماری] تحمل کردن - کشیدن [ریاضیات] مذکور ...
مریض، ناخوش، ناپاک، بدحال سایر معانی: بیمار، بیمارگونه
پیچ و تاب خوردن، بخود پیچیدن، ازرده شدن سایر معانی: به خود پیچیدن، بی قرار شدن، پیچیدن، پیچاندن، پیچ و تاب دادن، کج و معوج کردن، (از شرم یا تنفر) رنج بردن، چندش شدن، بی قراری، وول خوری، حرکت ...