معنی

تحمل کردن، دستخوش شدن، متحمل چیزی شدن
سایر معانی: (سختی یا تجربه و غیره) دیدن، به خود هموار کردن، دستخوش (چیزی) شدن، تن در دادن
[عمران و معماری] تحمل کردن - کشیدن
[ریاضیات] مذکور

دیکشنری

تحت تاثیر قرار می گیرد
فعل
tolerate, withstand, endure, sustain, stand, undergoتحمل کردن
undergoدستخوش شدن
undergoمتحمل چیزی شدن

ترجمه آنلاین

تحت

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.