sacrifice
معنی
فدیه، فدا، قربانی برای شفاعت، قربانی کردن جانبازی، قربانی، ذبح کردن، فدا کردن، قربانی دادن
سایر معانی: حیوان یا هر چیزی که قربانی می شود، فداکاری، از خود گذشتگی، جانفشانی، جانبازی، ایثارگری، فداسازی، قربانی کردن، ذبح کردن در راه خدا (یا خدایان)، نثار کردن، ایثار کردن، از دست دادن، جانبازی کردن، فداکاری کردن، جانفشانی کردن، با زیان فروختن
سایر معانی: حیوان یا هر چیزی که قربانی می شود، فداکاری، از خود گذشتگی، جانفشانی، جانبازی، ایثارگری، فداسازی، قربانی کردن، ذبح کردن در راه خدا (یا خدایان)، نثار کردن، ایثار کردن، از دست دادن، جانبازی کردن، فداکاری کردن، جانفشانی کردن، با زیان فروختن
دیکشنری
قربانی
اسم
victim, sacrifice, prey, immolationقربانی
sacrifice, ransom, redemptionفدا
ransom, sacrificeفدیه
sacrificeقربانی برای شفاعت
sacrificeقربانی کردن جانبازی
فعل
sacrifice, devote, immolate, offerفدا کردن
sacrificeقربانی دادن
slay, kill, sacrificeذبح کردن
ترجمه آنلاین
قربانی کردن
مترادف
cede ، drop ، endure ، eschew ، forfeit ، forgo ، immolate ، kiss goodbye ، lose ، offer ، offer up ، part with ، renounce ، resign oneself to ، spare ، suffer ، surrender ، waive ، yield