زمین کنار رودخانه (که هنگام بالا آمدن رود زیر آب می رود)، زمین رسوبی و کم ارتفاع، زمین گود، (خودمانی) اصل عمده، سرمنشا، اساس، تصمیم یا پیشنهاد نهایی، حرف آخر، جمع کل درآمد شرکت که در گزارش س ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
توده، میزان، جسم، تنه، حجم، اکثریت، اندازه، جثه، جسامت، بصورت توده جمع کردن، انباشتن سایر معانی: گندگی، حجم (به ویژه اگر زیاد باشد)، مقدار (زیاد)، سترگی، تنومندی، فراخنایی، ستبرا، قلمب، عمده ...
وجود سایر معانی: هستی (به ویژه اگر مستقل و خودکفا و مجزا باشد)، موجودیت، هستش، تمامیت، هستومندی، شی، چیز، باشنده، ذات، جوهر، ماهیت، نهاد [حسابداری] واحد تجاری [کامپیوتر] هویت، موجودیت . [برق ...
بنزین، گاز، خود ستایی، بخار، گاز معده، با گاز خفه کردن، اتومبیل را بنزین زدن، گازدار کردن سایر معانی: دما، بخار معده، خوشایند، جالب، (در جنگ) با گاز سمی مصدوم یا مقتول کردن، (پزشکی) گاز هوش ...
اصلیت، درستی، صحت، اصالت، خلوص، بی ریایی، صداقت
خلاصه، ملخص، جان کلام، لب کلام، نکته مهم، مطلب عمده سایر معانی: لب (مطلب)، اصل کلام، چکیده، (در تعقیب قضایی) علت دعوی، مراد
اصل شکایت، اصل غصه، مایه غم، شکایت رسمی، شکوائیه سایر معانی: شکوه، شکایت، علت نارضایتی، غصه و غم [حقوق] بخش اصلی و عمده دعوی (یا اتهام یا کیفرخواست)
صمغ، لثه دندان، انگم، قی چشم، درخت صمغ، چسب، چسباندن، گول زدن، وسیع کردن، با لثه جویدن، چسب زدن، صمغی شدن سایر معانی: رزین، سقز، انگژه، ژد، زفت، زنج، رجوع شود به: gum tree، (پشت تمبر پست و د ...
اعتبار، نفوذ، اهمیت، قدر، خطر، تقاضا، شان سایر معانی: مهم بودن، کرامندی، مهستی، (مهجور) معنی، فحوا، چم، مفهوم، ابرام
راهنما، مفتاح، نطق اصلی کردن سایر معانی: مطلب اصلی، موضوع عمده، لب مطلب، پژنگ باره، پژنگه، زمینه ی اصلی چیزی بودن، پژنگه بودن، جستار عمده بودن، (موسیقی) نت پایه، معرف مایه، مایه نما ...
سامان، اگاهی، اطلاع، معرفت، علم، بصیرت، فضیلت، عرفان، دانش، دانایی، وقوف سایر معانی: دانستن، معلومات، شناخت، شناسایی، آگاهی، خبر، فهم، ادراک، اندریافت، دریافت، (قدیمی) هم خوابگی، جماع (carna ...
جوهر، مغز، مخ، مغز استخوان، قسمت عمده سایر معانی: بخش درونی و اساسی هر چیز، لب کلام، دست چین، نخبه، رجوع شود به: vitality