مصیبت امیز، مهلک، خطر ناک، فجیع، پربلا سایر معانی: مصیبت بار، فاجعه آمیز، جان گداز، محنت بار، آذرنگین، پرآذرنگ، نافرخ، منحوس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مصیبت امیز، کشنده، مهلک، وخیم، مقدر سایر معانی: مرگبار، جان گیر، سرنوشت ساز، خطیر، مخرب، ویرانگر، مصیبت بار، زیانبار، فاجعه آمیز، جانگداز، دژرخداد، وابسته به سرنوشت، تقدیری، آینده نما، سرنوش ...
استعاره، (جمع) صنایع ادبی
ذلت، سختی، مشقت، محنت سایر معانی: مضیقه، تنگنا، گرفتاری زندگی، تنگدستی، عسرت، تهیدستی، سختی (زندگی)
مضر، موذی، پرگزند سایر معانی: آسیب آور، زیان بخش، پرزیان، گزایان، آسیب ناک
قتل عام، همه سوزی، کشتار همگانی، معمولا بوسیله سوزاندن، اتش سوزی همگانی سایر معانی: ویرانی بزرگ، بلای عظیم، فاجعه، (در اصل) قربانی کباب شده برای خدایان، همه قربانی، قربانی بزرگ
گمراهی، ضلالت، عدم، فقدان، خسارت، زیان، ضرر، خدشه، خسران، مرگ، اتلاف، باخت، خسار سایر معانی: عمل از دادن یا از دست رفتن، لاو، لطمه، صدمه، گم گشتگی، گمبود، افت، کاهش، کشته شدگان، تلفات، خسارا ...
بدبختی، بلاء، روی داد ناگوار، حادثه ناگوار سایر معانی: سوتصادف، بدبیاری، بدشانسی، بلا
اذیت، شیطنت، موذی گری، شرارت، بدسگالی سایر معانی: آسیب (به ویژه توسط شخص)، صدمه، آزار، مایه ی صدمن شیر، سبب دردسر، مایه ی شر، آدم شرور، شر به پا کن، فتنه انگیز، شهرآشوب، (آدم یا بچه) شیطون، ...
فتنه جویی سایر معانی: شیطنت، اذیت
گذاشتن چیزی در جای عوضی
پرانتز، جمله معترضه، کمانک، دو هلال سایر معانی: کمانک (دو کمانک)، هلال (هلالین)، جمله ی معترضه