ولگرد، ولگردی، راه گذر، جانور بی صاحب، سر گردان، اواره کردن، سرگردان بودن، منحرف شدن، سرگردان شدن، گمراه شدن سایر معانی: (از راه خود یا محدوده و غیره) خارج شدن، ول گشتن، (از گله و غیره) جدا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] میدان پراکنده شار مغناطیسی نشتی که به پیچک به بیرون پراکنده می شود و کار مفیدی انجام نمی دهد.
(حقوق - حیوان بی صاحب یا حیوانی که گم شده و کسی ادعای مالکیت آن را نکرده است) بی صاحب، گمره، گمگشته، (شخص یا چیزی که در جای خود نباشد) نا به جا، دور از جای خود، گمگشته estray cattle گاوهای ب ...
گربه ی ولگرد
گله گاو، احشام و اغنام سایر معانی: (محلی) حیوانات اهلی روستایی (مانند گاو و گوسفند و اسب)، چهارپا، دام ها، رمه، ستور، احشام، گاوها (اعم از نر و ماده و اخته شده و گوساله)، گواره، (تحقیر آمیز) ...
(verb transitive) بهم خوردن، ناجورشدن، غیرمتجانس شدن
سائل، من من کردن، بطور نامفهوم حرف زدن سایر معانی: با خواب آلودی و بی هدفی عمل کردن، بطور خواب الود وسرگردان حرکت کردن
بدرفتاری کردن، بی ادبی کردن، درست رفتار نکردن سایر معانی: دست از پا خطا کردن، رفتار سوداشتن، کار ناشایسته کردن
طفل یتیم، بی پدر و مادر، یتیم کردن سایر معانی: یتیم، بی پدر، بی مادر، وابسته به یتیم ها، یتیمی، بی پدر و مادری، وابسته به داروی شفابخشی که چون سودآور نیست تولید نمی شود [کامپیوتر] جدا افتاده ...
گول زدن، زرنگ تر بودن از سایر معانی: (قدیمی) باهوش تر بودن، بیشتر (از دیگری) زرنگی کردن، ذکاوت بیشتر به خرج دادن، ترفند بهتری زدن، حیله ی بهتری به کار زدن، بهتر دوز و کلک سوار کردن ...
منحرف کردن، عدول کردن، کج شدن، طفره زدن، منحرف شدن سایر معانی: ویراژدادن، تغییر جهت دادن، چپ راست رفتن، مار پیچ رفتن، (ناگهان) پیچیدن، چپ راست روی، تغییر جهت ناگهانی، پیچ ناگهانی ...
طفره رو، مکتب گریز، شاگرد یا ادم طفره رو، از اموزشگاه گریز زدن سایر معانی: از مدرسه فرار کردن، مدرسه گریزی کردن، از مسئولیت شانه خالی کردن، (مهجور) آدم تنبل، کاهل، تنه لش، فراری از مدرسه، (ط ...