[زمین شناسی] شکستگی استخوانی - ویژگی که توسط کانی ها یا سنگهای ویژه از شکستگی و شکستن به قطعات بلند مانند تراشه های چوب، نشان داده می شود.
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(ماشین آلات و غیره را) 1- پیاده کردن، از هم باز کردن، تکه تکه کردن 2- بس کردن، متوقف کردن، 1- ناگهان قطع شدن (مذاکرات یا توفان و غیره) 2- قطع دوستی کردن، قهر کردن با
تصادم کردن، بهم خوردن سایر معانی: به هم خوردن، به هم کوفته شدن، (با هم) تصادف کردن، واکوفتن، (از نظر شخصیت یا اندیشه و غیره) با هم تضاد داشتن، برخورد داشتن
فرقه، انجمن، دسته بندی، نفاق، حزب سایر معانی: (در پارلمان یا حزب و غیره) دسته، دار و دسته، فراکسیون، جناح، باند، (امریکا) داستان استوار بر واقعیات (در برابر : داستان استوار بر تخیلات : ficti ...
شکست، شکستگی، ترک، شکاف، انکسار، شکستن، شکافتن، گسیختن سایر معانی: شکست (استخوان و غیره)، (لوله و غیره) ترکیدگی، شکستگی پیدا کردن، ترک انداختن، (غضروف یا کرجن) پاره شدگی، پارگی، بافت سنگ (طر ...
تیر کشنده، سوراخ کننده
عدم بلوغ، کهین، اقلیت، بخش کمتر سایر معانی: کهاده، اقلیت مذهبی (یا نژادی یا ملی)، خردسالی، صغر، کهادی، کهتری، عدم بلوه [حسابداری] اقلیت [برق و الکترونیک] اقلیت [حقوق] صغر (سن)، اقلیت ...
فرقه، قسمت، دسته، بخش، مذهب، حزب، دسته مذهبی، مکتب فلسفی، قسمت کردن سایر معانی: مخفف: بخش، بریده، مسلک، بریدن، قسمت کردنsect_پسوند (صفت ساز): بریده، قطع، جدا شده [pinnatisect] ...
فرقه گرای، فرقهای، حزبی، تیرهای، کوته بین سایر معانی: وابسته به فرقه، متعصبانه، کوته فکرانه، محدود، پیرو فرقه ی بخصوص، فرقه گرا
خرده، قاش، تراشه، تکه باریک، ته جاروب، فتیله نخ، تراشه کردن، چاک خوردن، قاش کردن، بریدن سایر معانی: باریکه، باریکه باریکه شدن یا کردن، خرد کردن، (پشم یا پنبه یا کتان و غیره) فتیله، الیاف تاب ...
سیخ زنی سایر معانی: 1- درد شدید و منقطع، تیر کشیدن 2- زخم (در اثر فرو کردن نه شکافتن یا بریدن)