fracture
معنی
سایر معانی: شکست (استخوان و غیره)، (لوله و غیره) ترکیدگی، شکستگی پیدا کردن، ترک انداختن، (غضروف یا کرجن) پاره شدگی، پارگی، بافت سنگ (طرح و چگونگی دانه های آن)، شکستگی استخوان
[شیمی] 1- شکست (استخوان و غیره )، شکستگی 2- ترک، شکاف، (لوله و غیره ) ترکیدگی 3- (غضروف یا کرجن ) پاره شدگی، پارگی 4- بافت سنگ (طرح و چگونگی دانه هاى آن ) 5- شکستن، شکستگی پیدا کردن، ترک انداختن
[عمران و معماری] شکستگی - ترک - شکست - ترکخوردگی - گسیختگی
[ریاضیات] شکستگی، شکست، گسست، برش، گسیختگی، ترک
[خاک شناسی] شکستگی
[پلیمر] شکست، شکاف
[آب و خاک] شکستگی