[شیمی] گاز حل شده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نفت] گاز محلول
کربن آلی محلول [مهندسی محیط زیست و انرژی] بخشی از کربن آلی موجود در آب که با فرایند صافش قابل جدا شدن نیست |||اختـ . کام DOC
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] رانش گاز حل شده انرژی درون یک حوضه نفتی که حاصل انبساط گاز آزاد شده از حالت محلول در نفت می باشد . مقایسه شود با : رانش کلاهک گازی – رانش آب .
[آب و خاک] کل مواد جامد محلول
دستکاری شده، تقلبی (در مورد خوردنی ها)، جازده، قلابی، قلب
قطعی، مصمم سایر معانی: واضح، آشکار، بی تردید، پر اراده، راسخ، معین، مشخص [ریاضیات] مصمم، قطعی
قطعی، قاطع سایر معانی: سرنوشت ساز، بنیادین، حساس، مهم، بی چون و چرا، مسلم، مصمم، پراراده، استوار، پابرجا، آهنگین
عاری، ازاد، معاف، معاف کردن سایر معانی: مستثنی، بخشوده، مستثنی کردن، بخشودن [حقوق] معاف کردن، مستثنی کردن، بخشیدن، معاف، مستثنی
روباز، بی پناه، سرد، اشکار، پدیدار، درمعر نهاده [سینما] نور دیده - نور خورده - حلقه های فیلمبرداری شده - فیلم نگاتیف / نور دیدن فیلم نگاتیف [عمران و معماری] نمایان [کوه نوردی] بی حفاظ. ...
معنی، عمد، منظور، مرام، نیت، قصد، فکر، مفاد، تصمیم، مصمم سایر معانی: متوجه، خیره، مشتاقانه، شدید، فربود، جدی، پراراده، آهنگیده، هدف، خواسته، مفهوم، آرش، چم، رجوع شود به: intention، (حقوق: وض ...
پشتکارداشتن، استقامت بخرج دادن، ثابت قدم ماندن سایر معانی: ثبات قدم به خرج دادن، پایداری کردن، پافشاری کردن، استقامت کردن، ایستادگی کردن، پایمردی کردن، اصرار کردن، سماجت کردن، سرسختی کردن ...