[عمران و معماری] نقطه انجماد [مهندسی گاز] نقطه انجماد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
یکی کردن، محکم کردن، یک رقم کردن سایر معانی: یکپارچه کردن، یکجا کردن، در آمیختن، ادغام کردن، مستحکم کردن، پابرجا کردن یا شدن، تقویت کردن یا شدن، ایستا کردن، ایستانیدن، سفت و محکم کردن، جامد ...
به صورت ژلاتین درآوردن، ژلاتینی کردن، (عکاسی) با لایه ای از ژلاتین پوشاندن، با ژلاتین لعاب دادن، تبدیل به دلمه یا ژلاتین کردن، ژلاتین زدن به، باژلاتین پوشاندن
جا دادن، فرو کردن، نشاندن سایر معانی: (در فکر یا مغز کسی) نقش بستن، تلقین کردن، نیوشاندن، (به ویژه با سوراخ کردن و بستن) محکم وصل کردن، (روی چیزی) سوار کردن، برنشاندن، درنشاندن، (زبان شناسی) ...
لرزانک، بستن، دلمه شدن، ماسیدن سایر معانی: (عامیانه) شکل دادن به، شکل گرفتن (gel هم می نویسند)، ژله شدن، به صورت ژله در آمدن یا درآوردن، به صورت لرزانک در آمدن، (محلی) رجوع شود به: jelly، من ...
استحکام، استقرار، سفت سازی سایر معانی: سفت سازی، استقرار، استحکام [عمران و معماری] انجماد - جامد کردن [زمین شناسی] تبدیل به جامد،انجماد،سفت سازی ،استقرار،استحکام [آب و خاک] انجماد ...
سفت کردن، سفت وسخت کردن، شق کردن سایر معانی: سفت کردن یا شدن، سخت کردن یا شدن، شدید کردن یا شدن، سی کردن، خشک ومصنوعی کردن
سفت کردن، ضخیم کردن، کلفت کردن، غلیظ کردن، غلیظ شدن، کلفت تر شدن، ستبر کردن، پرپشت کردن سایر معانی: ضخیم کردن یا شدن، کلفت کردن یا شدن، ستبر کردن یا شدن، غلیظ کردن یا شدن، پر مایه کردن یا شد ...
متحد کردن، وصلت دادن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، متفق کردن سایر معانی: متحد کردن یا شدن، به هم پیوستن، یکی کردن یا شدن، هم پیوند کردن یا شدن، یگانستن، متصل کردن یا شدن، وصل کردن یا شد ...