consolidate
/kənˈsɑːləˌdet/

معنی

یکی کردن، محکم کردن، یک رقم کردن
سایر معانی: یکپارچه کردن، یکجا کردن، در آمیختن، ادغام کردن، مستحکم کردن، پابرجا کردن یا شدن، تقویت کردن یا شدن، ایستا کردن، ایستانیدن، سفت و محکم کردن، جامد شدن یا کردن، دج شدن یا کردن، چگال شدن یا کردن
[عمران و معماری] تحکیم کردن
[زمین شناسی] تحکیم کردن
[خاک شناسی] تحکیم

دیکشنری

تحکیم
فعل
fasten, strengthen, consolidate, fix, chock, solidifyمحکم کردن
incorporate, unify, unite, consolidate, merge, amalgamateیکی کردن
consolidateیک رقم کردن

ترجمه آنلاین

تحکیم

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.