منفور، زننده، نفرت انگیز، بی میل، دافع، بی رغبت کننده، بدصفت، نفرت اور سایر معانی: تنفر انگیز، انزجار آور، بیزار کننده، چندش آور
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(عامیانه - قمار) احتمال کم، (مجازی) هر کاری که احتمال موفقیت آن کم باشد ولی نوید سود بسیار بدهد، (فیلمبرداری) نمای دور، نمای عمومی، دور فرتور، کسیکه درمسابقات مثل مسابقه اسب دوانی شانس کمی ب ...
لعاب زا، لعاب آور، لعاب مانند، لعابی
خط باریک [حملونقل ریلی] خطی که عرض آن کمتر از عرض خط معیار یعنی 1435 میلیمتر است
واژههای مصوب فرهنگستان
کساد، خاموش، بی موقع، دور، دورتر، از کنار، از روی، بسوی، از محلی بخارج، از یک سو سایر معانی: دور از (محلی)، بر، (در فاصله ی زمانی یا مکانی مشخص)، دور شده، افتاده، جدا، (موتور و برق و غیره) خ ...
چکیده، جریان، شهد، شیره، لجن، بستر دریا، لای، رسوخ، لجن زار، جاری، بیرون دادن، اهسته جریان یافتن، تراوش کردن، چکیدن سایر معانی: گل آبکی، شلکا، خره، تراویدن، آهسته جریان داشتن (مانند خون نیمه ...
خرد کردن، کاستن، خرد ساختن، کم کردن، تقلیل دادن، تنزل دادن، مطیع کردن، ساده کردن، استحاله کردن سایر معانی: کاهش دادن، پایین آوردن، کاهیدن، کاهاندن، ویدا کردن، کاست کردن، از قیمت کاستن، ارزان ...
زرنگ، عیار، متغیر، حیله گر، با تدبیر، فریب امیز، بی ثبات، دست و پادار، با ابتکار سایر معانی: دغلباز، حرف عوض کن، بدقول، زیر حرف خودزن، حاشاگر
باریک سایر معانی: نازک و بلند، باریک اندام، قلمی، مقدار کم یا ناچیز، اندک، قلیل، ضعیف، سست، بی پایه، لندوک، بلند وباریک، ظریف [عمران و معماری] باریک - لاغر - نازک و بلند [زمین شناسی] باریک ...
دقیق، نازک، لطیف، باریک، بدون نقطه اتکاء سایر معانی: (هوا) رقیق، منبسط، قلیل، کم، نابسنده، ضعیف، رفیق [نساجی] رقیق - باریک - نازک - لطیف - ظریف
لاغر، شاخه دار، ترکه مانند سایر معانی: لاغر و ظریف، ترکه ای، چیله مانند، twigged شاخه دار
چسبناک، لزج، ناروان، چسبناک سایر معانی: رجوع شود به: viscous، (ماده ی زردفام که از سلولز به دست می آید) ویسکوز، غیظ، پرقوام [شیمی] ویسکوز [مهندسی گاز] چسبانک، لزج، غلیظ [زمین شناسی] گرانرو [ ...