خواهری، نشبت خواهرانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناخواهری، خواهر ناتنی، خواهراندر، خواهربطنی، ناخواهری، خواهر ناتنی
پایدارگر، اسباب مقاوم در برابر برق سایر معانی: مقاوم [نساجی] مقاوم - پایدار - ثابت
(خودمانی - قدیمی) روزنامه نگار (به ویژه زن) که درباره ی امور احساساتی و عشقی چیز می نویسد
خواهر اندر، ناخواهری سایر معانی: ناخواهری، خواهر اندر
عاشق پیشه، علاقمند بامور جنسی، عشقی سایر معانی: حشری، شهوتی، شهوانی
عقیده بهبرابری زن ومرد، طرفداری اززنان سایر معانی: جنبش برابری زن و مرد، جنبش آزادی زنان
عشیره، خویشاوند، خودی سایر معانی: خویشاوند (به ویژه مرد)، خویشاوند ازجنس مذکر
راهبه، زن تارک دنیا سایر معانی: (نام چهاردهمین وات الفبای عبری) نون
مخالف سایر معانی: قانون ـ فقه : معترض
هم دست، شریک، یار، رفیق، بابا، رفیق شدن سایر معانی: دوست، (عامیانه) دوست بودن با، رفاقت کردن با [کامپیوتر] سیستم تلویزیونی رنگی Phase alteration line - علامت اختصاری PHase-Alternate-Line . ن ...
شرکت در مالکیت، مشارکت، شرکاء، انبازی سایر معانی: شراکت، معاضدت، همکاری، شرکت [حسابداری] شرکتهای غیر سهامی [حقوق] شرکت مدنی، شرکت غیر سهامی، شرکت تضامنی