گویه شناور که میان آن گرد است و از دو سو باریک میشود
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیک، رسول، سفیر پاپ، ایلچی پاپ سایر معانی: سفیر واتیکان، نماینده ی سیاسی پاپ
اظهار مطلبی در پیش گواه، بزبان گویی
زبانی، شفاهی، معرفی کننده
حرفی برای نامیدن هریک از هشت روز بازار بکار میرفت
فرستاده پاپ قانون ـ فقه : سفیر پاپ
(از ریشه ی عربی) تنوین، منون سازی، تنوین
راهبه وار، وابسته به راهبات
بشارت، خبر خوش، اعلام، مژده، ایتوک، نوید، بشارت دادن، مژده دادن، ایتوک دادن، نوید دادن، اگهی دادن، خبردادن
اتهام، عیب جویی، شکایت، بد گویی، چغلی سایر معانی: نکوهش، محکوم سازی، تقبیح (رجوع شود به: denounce)، واسرنگش
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.