خرده، ریزه، لرز، لرزه، ارتعاش، مرتعش کردن، خرد کردن، از سرما لرزیدن، لرزاندن، لرزیدن سایر معانی: (تکه ی هر چیزی که شکسته است) تکه شیشه، پاره سفال، پاره آجر، تکه ی چینی، (از ترس یا سرما و غیر ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در حال لرز، لرزان
شکننده، لرزه، لرزان، مرتعش سایر معانی: زودشکن، زود خردشو، مرتعش (از ترس یا سرما)
تب ولرز، لرزه ی شدید
شکننده، ترد، بی دوام، زودشکن سایر معانی: سخت و خمش ناپذیر، (بیشتر در مورد صدا) زیر، بلند و تیز، (مجازی) آسیب پذیر، انعطاف ناپذیر، سرد و بی محبت، نوعی آب نبات ترد و آجیل دار [عمران و معماری] ...
خون سردی، سرد، خنک، خونسرد، خنک ساختن، چاییدن، خنک کردن، سرد کردن، ارام کردن سایر معانی: خنک (سردی خوشایند)، تگرگی، چاییده، (جامه و پتو و غیره) سرد، آرام، خوددار، مهارشده، (خودمانی) بی تفاوت ...
کتان صحرایی، لرزیدن، تلو تلو خوردن سایر معانی: (به ویژه در اثر پیری) لرزیدن، رعشه داشتن، (گیاه شناسی) سس، کتان دریایی (cuscuta از خانواده ی نیلوفر که گیاهان انگلی هستند)
ضعیف، نازک، بی اساس، لطیف، شکستنی، شکننده، ترد، زودشکن، باریک سایر معانی: علیل، زودآسیب، نازک نارنجی، آسیب پذیر، کم بنیه، بدحال، ظریف [بهداشت] آسیب پذیر
حرکت تند و سریع، تکان ناگهانی، تکان، ادم احمق و نادان، تکان شدید و سخت، زود کشیدن، تکان تند دادن سایر معانی: (با حرکت ناگهان و تند) کشیدن، تاباندن، پیچاندن، کندیدن، به جلو فشار دادن یا افکند ...
وحشت، عصبانیت فوقالعاده سایر معانی: از کوره در رفته
لرزان، لرزنده
لرز، تکان، لرزش، تزلزل، ارتعاش، لرزش داشتن، متزلزل کردن، تکان خوردن، بهم زدن، تکان دادن، اشفتن، جنباندن، لرزیدن سایر معانی: تکاندن، گلاندن، لاندن، (از نمک پاش و غیره) افشاندن، پاشیدن (همراه ...