پشت کاردار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متارکه روابط، رهایی از قید یا تعهد سایر معانی: (ارتش یا امور سیاسی و غیره) پس کشانی، عقب نشینی، قطع تماس با دشمن، (گیره و قلاب و چفت و غیره) رهایی، آزادی، جدایی، (دنده) خلاصی، باز بودن، عدم ...
بازی، سرگرمی، شوخی، شکار، مسابقه، جانور شکاری، یک دور بازی، مسابقه های ورزشی، سرحال، تفریح کردن، دست انداختن سایر معانی: بازی ورزشی (مثل فوتبال)، جست و خیز، گیم، بازی در یک سری مسابقه، بخشی ...
مزاحم، مصر، مبرم، سمج، مصدع، عاجز کننده، سماجتامیز سایر معانی: پافشار
سر سخت، نپذیرنده، تسلیم نشو سایر معانی: زیربار نرو، تمکین نکننده، ناپذیرا، سرپیچی کننده (به ویژه از قانون)، نا هموار
خستگی نا پذیر، خستهنشدنی سایر معانی: از پادرنیامدنی، استوار، نستوه
سست، کند، تنبل، بطی ء، عاطل، درخورد تنبلی، کندرو سایر معانی: تن آسا، تن پرور، هنجام، لتره، لش، کیار، سنگین و آهسته، رخوت انگیز، سست کننده، باکندی حرکت کردن، سست بودن
مریض، بیمار، شکیبا، بردبار، صبور، از روی بردباری سایر معانی: شکیب، ناشتاب، خوددار، پرتحمل، پر حوصله، با گذشت، حاکی از صبر، صبورانه، پرپشتکار، ساعی، کوشا، پر استقامت، مشتری پزشک، (نادر) غیر ف ...
دلیر، باشهامت، ترد، پردل سایر معانی: پر دل و جرات، با جرئت، شجاع، نترس، شکننده
ثابت، پا بر جا، ثابت قدم، مصمم سایر معانی: اراده کرده، با عزم راسخ، صاحب عزم، تصویب کردن
استوار، ثابت قدم، متین سایر معانی: راسخ عزم، پر اراده، پر عزم، محکم، ایستار، ایستمند، تغییر ناپذیر، همانباش، پابرجای، خیره
خیره، ستیزه جو، ستیزه گر، ستیز گر، سرکش، ستیز جو، معاند، خیره سر، کله شق، سر سخت، لجوج، سمج سایر معانی: مصمم، یک دنده، لجباز، خودرای، چشم سفید، سر سختانه، لجوجانه، مصممانه، مقاوم، دپرپای، دی ...