وقفه، جا، وضع، موقعیت، مرکز، مقام، رتبه، مرحله، پاتوغ، جایگاه، ایستگاه، موقعیت اجتماعی، در حال سکون، ایستگاه اتوبوس و غیره، توقفگاه نظامیان و امثال ان، در پست معینی گذاردن، مستقر کردن سایر م ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رهبری، گوساله پرواری، بردن، اداره کردن، راهنمایی کردن، هدایت کردن، راندن سایر معانی: (اتومبیل یا کشتی و غیره) راندن، (مجازی) هدایت کردن، رهبری کردن، پیشوایی کردن، کشاندن، رساندن، هدایت شدن، ...
نظارت کردن، رسیدگی کردن، برنگری کردن سایر معانی: سرپرستی کردن، مباشرت کردن، اداره کردن
سبقت، برتری، تفوق، بلندی، افراشتگی سایر معانی: چیرگی، استیلا، چیری، رفت
برگشتن، واژگون کردن، از سر افتادن سایر معانی: فرو افتادن، واژگون شدن، نگونسار شدن، فرو افکندن، از سر انداختن، نگونسار کردن [زمین شناسی] واژگونی - واژگونی هنگامی اتفاق می افتد که یک گسیختگی ک ...
قصبه، شهر، شهرک، شهر کوچک، قصبه حومه شهر سایر معانی: شهر (معمولا از village بزرگتر و از city کوچک تر)، مرکز شهر، (در شهر) مرکز دادوستد، اهل شهر، شهروندان، شهری، وابسته به شهر، (امریکا) رجوع ...
1- (از جاده ی اصلی به جاده ی فرعی) پیچیدن 2- (راه و غیره) منشعب شدن 3- (جریان چیزی را) بند آوردن، قطع کردن، 4- (موتور و غیره) خاموش کردن، 5- منحرف کردن، کنار زدن، 6- (امریکا - خودمانی) دلسرد ...
جابجا کردن، از اسب افتادن یا پیاده شدن، از جای خود تکان دادن سایر معانی: از اسب فرو افکندن، اسب را از گاری یادرشگه باز کردن
مریض، ناخوش، ناپاک، بدحال سایر معانی: بیمار، بیمارگونه
اقایی، دست بالا سایر معانی: برتری، بالادستی، موقعیت خوب، اربابی، امتیاز
فرومایه، خسیس، پست، بد اخلاق، زننده، فاسد، شرم اور، بدصفت، دون، بدطینت سایر معانی: گناه آمیز، معصیت آمیز، خبیثانه، پرگناه، ناکس، پست فطرت، رذل، دنی، بد، (عامیانه) گند، ناخوشایند، ناپسندیده ...
خارج شدن طوقه از محل خود [مهندسی بسپار - تایر]
واژههای مصوب فرهنگستان