صحیح، خیلی خوب، بسیار خوب، حتمی، فرخنده، بی عیب، موثق سایر معانی: 1- تمام شده، خاتمه یافته، 2- همه جا، سرتاسر، رضایت بخش، بسنده، کافی، پذیرفتنی، بی آسیب، سالم، مصون، (در صحبت) آری، نسبتا خوب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
موافقت کردن، براوردن، اجابت کردن، قانع کردن سایر معانی: پیروی کردن (از حکم یا قانون و غیره)، اطاعت کردن [فوتبال] موافقت کردن [حقوق] رعایت کردن، پیروی کردن، اجابت کردن ...
کافی، بسنده، باندازه ء کافی، بقدر کفایت، بس، نسبتا، انقدر، باندازه، باندازه ء کافی سایر معانی: به قدر کافی، به حد کفایت، کاملا
انجام دادن، واقعیت دادن، عملی کردن، تمام کردن، تکمیل کردن، براوردن سایر معانی: انجام دادن، تکمیل کردن، تمام کردن، براوردن، واقعیت دادن [ریاضیات] برآوردن، انجام دادن، اجرا کردن، برقرار بودن، ...
پر منفعت سایر معانی: سودآور، دارای درآمد، استفاده دار، پولساز، انتفاعی، سودمند، مفید، بافایده
(عامیانه) نیاز مبرم یا خواسته ی شدیدی را اقناع کردن، برآوردن، به هدف خوردن
شوخی کردن، رها ساختن، مخالفت نکردن، مخالف نبودن، افراط کردن، نرنجاندن، زیادهروی کردن، دل کسی را بدست اوردن سایر معانی: لوس کردن، ننر کردن، سختگیری نکردن، به میل کسی رفتار کردن، به میل خود رف ...
مصون از خطا، لغزش ناپذیر سایر معانی: (کسی که جایز الخطا نیست مانند خداوند) بری از خطا، قابل اطمینان، کم خطا، (کلیسای کاتولیک - به ویژه در مورد پاپ) خطا ناپذیر، منزه از گناه
از بین بردن، تسویه کردن، بهم زدن، منتفی کردن، حساب را واریز کردن، برچیدن، مایع کردن، بصورت نقدینه دراوردن، تسویه حساب کردن سایر معانی: واریز کردن، پرداختن، (در مورد شرکت در حال ورشکستگی و غی ...
زیاد ازاد گذاردن، افراط ورزیدن
محظوظ کردن، بیش از حد لذت بردن سایر معانی: بسیار خشنود کردن، بسیار مسرور کردن
بناز پروردن، متنعم کردن سایر معانی: لوس کردن، ننر کردن، ناز نازی بار آوردن، ناز پرورده کردن، برآورده کردن، اقناع کردن، سیراندن، (در اصل) به حد اشباع خوراندن یا اقناع کردن، (از چیزی) زده کردن ...