overjoy
معنی
محظوظ کردن، بیش از حد لذت بردن
سایر معانی: بسیار خشنود کردن، بسیار مسرور کردن
سایر معانی: بسیار خشنود کردن، بسیار مسرور کردن
دیکشنری
لذت بردن از
فعل
delight, overjoyمحظوظ کردن
overjoyبیش از حد لذت بردن
ترجمه آنلاین
از خوشحالی
مترادف
allure ، amuse ، arride ، attract ، be the ticket ، charm ، cheer ، content ، delectate ، divert ، enchant ، enrapture ، entertain ، exult ، fascinate ، freak out ، gladden ، glory ، go over big ، gratify ، groove ، hit the spot ، jubilate ، knock dead ، knock out ، please ، pleasure ، ravish ، rejoice ، satisfy ، score ، send ، slay ، thrill ، tickle ، tickle pink ، tickle to death ، turn on ، wow