معنی

کافی، بسنده، باندازه ء کافی، بقدر کفایت، بس، نسبتا، انقدر، باندازه، باندازه ء کافی
سایر معانی: به قدر کافی، به حد کفایت، کاملا

دیکشنری

کافی
قید
enough, only, sufficientlyبس
rather, partly, enough, sort ofنسبتا
so, enough, so muchانقدر
enough, within, snugباندازه
enoughباندازه ء کافی
صفت
enough, sufficient, adequateکافی
sufficient, adequate, enoughبسنده
enoughباندازه ء کافی
enoughبقدر کفایت

ترجمه آنلاین

به اندازه کافی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.