اثبات، بحی، استدلال، برهان، مباحثه، مشاجره، نشانوند، مناظره، یک سلسله دلایل قابل قبول سایر معانی: دلیل، علت، چرایی، بحث، اقامه ی دلیل، جدل، محاجه، بگومگو، دعوا، خلاصه ی موضوع، چکیده ی داستان ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رقم قرضی، اقتباس کردن، قرض گرفتن، وام گرفتن، قرض کردن سایر معانی: عاریت (عاریه) گرفتن، به عاریت گرفتن (اندیشه یا واژه و غیره)، قر گرفتن [عمران و معماری] قرضه - قرضه گرفتن
برخورد، تصادم، تصادم شدید کردن سایر معانی: صدای بر هم خوردن دو چیز جامد، چکاچاک، جرنگ، ترق ترق، دنگ، (با صدای بلند) به هم خوردن، تصادم کردن، چکاچاک کردن، جرنگیدن، تضاد پیدا کردن، برخورد داشت ...
شتابان، تسریع کردن در، پیش بردن سایر معانی: تسریع کردن، شتاباندن، بشولیدن، هنگار کردن، تسهیل کردن، (نادر) گسیل کردن، (برای انجام کاری) فرستادن، (رسما) صادر کردن، به سرعت انجام دادن ...
عداوت، عداوت کردن سایر معانی: (دشمنی سخت و دراز مدت به ویژه میان دو خانواده یا طایفه) دشمنی دیرین، خصومت خانوادگی، عداوت ریشه دار، دشمنی کردن (به طور شدید و دراز مدت)، خصومت ورزیدن، زمینی که ...
زد و خورد، قیل و قال، بلوا سایر معانی: کتک کاری، جنگ و دعوا، کلنجار، مزاحمت
بحد افراط رساندن، بیش از حد انجام دادن سایر معانی: زیاده روی کردن، افراط کردن، بیش روی کردن، فزون کاری کردن، بسیارگری کردن، زیادی پختن
توقیف کردن، متوقف شدن، نقشه یا عملی را متوقف ساختن سایر معانی: 1- (اتومبیل یا ترن و غیره) رسیدن، وارد شدن 2- جلو خود را گرفتن، توکشیدن 3- باز داشت کردن
ضربت، ضرب، ضربه، اصابت، برخورد، اعتصاب، بخاطر خطور کردن، سکه ضرب کردن، زدن، ضرب زدن، ضربت زدن، ضربه زدن، خوردن، خطور کردن، اعتصاب کردن، خوردن به سایر معانی: کوفتن، کوبیدن، وارد آوردن، زدن و ...