انجام دادن، شروع بکار کردن، اماده استفاده کردن، لخت شدن، مرمت کردن سایر معانی: (عامیانه) 1- آماده کردن 2- بستن، (بسته را) پیچیدن، سفت کردن 3- گیسو را در بالای سر دسته کردن [زمین شناسی] اصطلا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سازگاری، سازواری سایر معانی: تندرستی، سلامتی، شایستگی، در خور بودن، سزاواری، مناسبت، برازندگی، به جایی، بهنگامی، لیاقت، صلاحیت [فوتبال] قابلیت- شایستگی [آمار] برازندگی ...
بهم پیوستن، بستن، بافتن، گره زدن، کشبافی کردن سایر معانی: (ژاکت پشمی و غیره) بافتن، بافندگی کردن (با دو میله)، دستبافی کردن (بافندگی با ماشین یا فرش بافی را می گویند: weaving)، همبسته کردن، ...
1- (در مورد ابزار و غیره) خراب، از کار افتاده 2- غیر قابل استفاده، معطل، عاطل و باطل، غیرقابل استفاده، غیردایر
مختل، بی سامان
پیاده کردن، سراسر بازدید کردن، پیاده کردن و دوباره سوار کردن سایر معانی: (دقیقا) بازبینی کردن، معاینه کردن، بررسی کردن، تعمیر کامل کردن، (موتور و غیره) پیاده کردن و اجزای معیوب را عوض یا تعم ...
سرگردان بودن، سفر کردن، بزیارت رفتن سایر معانی: رهنوردی کردن، پیمودن، راه رفتن، گشتن، اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
فساد، پوسیدگی، گندیدگی سایر معانی: putrescencty گندیدگی
احیا کردن، دوباره جان بخشیدن، نوجان کردن
از نو ساختن، نوسازی کردن، احیا کردن سایر معانی: دوباره ساختن (رجوع شود به: construct بعلاوه ی re-)
اصلاح کردن، برطرف کردن، جبران کردن، تصحیح کردن، یکسو کردن سایر معانی: درست کردن، راست داشت کردن، سهی کردن، ویراستن، سامان دادن، (شیمی) دو تقطیری کردن، دوباره تقطیر کردن، (برق) یکسو کردن، (بر ...
روشن کردن، خنک کردن، خنک ساختن، تازه کردن، نیروی تازه دادن به، از خستگی بیرون اوردن، با طراوت کردن سایر معانی: تر و تازه کردن، شاداب کردن، طراوت بخشیدن، نوجان کردن، خرم کردن، (با خوردن یا نو ...