اصلاح، تهذیب، اصلاحات سایر معانی: بازسازی، بازساختگی، تحول
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیش سازی، تشکیل قبلی سایر معانی: (زیست شناسی - سابقا - این باور: هر یاخته ی زایشی حاوی کلیه ی اجزای آینده ی سازواره است و هیچ جزئی بعدا در اثر رشد به وجود نمی آید) پیش ریختاری، پیش دیسی، شکل ...
پیشرفت، بهتر شدن، بهبود، تکمیل، تهذیب، تکامل، بهسازی سایر معانی: آبادی، آبادسازی، اصلاح، نضج، ترقی، رفاه [عمران و معماری] بهسازی [برق و الکترونیک] اصلاح، بهبود [صنعت] بهبود، رشد، پیشرفت [نسا ...
بهسازی، بهگری، بهبود، بهباش، بهسویی
حصول، بهبودی، ترمیم، جبران، بهبود، وصول، بهوش امدن، تحصیل چیزی، استرداد، باز یافت، بخودایی سایر معانی: بازیابی، بازستانی، اعاده، سالم شدن، شفا، (پس از پرواز فضایی) بازیابی کلاهک یا کابین، با ...
تر و تازگی
نوسازی، توانبخشی، نوتوانی، تجدید اسکان، احیای شهرت یا اعتبار سایر معانی: نوتوانی، نوسازی، توانبخشی، تجدید اسکان، احیای شهرت یا اعتبار [زمین شناسی] توانبخشی قلبی [حقوق] اعاده حیثیت، اعاده اعت ...
تجدید، تکرار، بازنوکنی سایر معانی: تمدید، درازانش، ازسرگیری، بازآغاز، هر چیز تجدید یا بازآغاز شده [عمران و معماری] نوسازی [ریاضیات] تجدید، تکرار [آمار] تجدید
ترمیم، تجدید، اعاده، استرداد، استقرار مجدد، بازگرداندن سایر معانی: بازگردانی، پس دادن، بازداد، بازگشت، بازدهی، بازساخته، بازسازی، مرمت، رجوع شود به: restitution [برق و الکترونیک] باز سازی [ز ...
شروع، تجدید، ادامه، باز یافت، از سر گیری سایر معانی: دنبال گیری، بازگیری