شتاب دادن، سرعت دادن، تسریع کردن، شتاب کردن، شتاباندن، تند کردن، بر سرعت افزودن، تند شدن، تندتر شدن سایر معانی: شتابیدن، تندتر رفتن، سریع شدن، سرعت بخشیدن، وقوع چیزی راتسریع کردن، (اتومبیل) ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تظاهر، تکبر، وانمود، ناز، ظاهر سازی سایر معانی: ریا
تصدیق کردن، شهادت دادن، بطور قطع گفتن، اظهار کردن، اثبات کردن، تصریح کردن سایر معانی: اذعان کردن (در مقابل: انکار کردن denyto)، به طور قطع گفتن، تاکید کردن، قانونی کردن، تصویب کردن، تایید کر ...
تعجب، مات کردن، خیره کردن، مبهوت کردن، متعجب ساختن، متحیرساختن، سردرگم کردن سایر معانی: شگفت زده کردن، متحیر کردن، بهت زده کردن، (مهجور) سردرگم کردن، گیج کردن، (شعر قدیم) شگفتی
تکریم اغراق امیز نمودن، بدرجهء خدایی پرستیدن، علم کردن سایر معانی: به رتبه ی الهی ارتقا دادن، تبدیل به خدا کردن، مثل خدا پرستیدن
شادی، جست و خیز، جهش، از روی شادی جست و خیز کردن، رقصیدن سایر معانی: (نجوم) ستاره ی عیوق (ماچه بز)، رقص و شادی، شادیانه، جست و خیز کردن، ورجه وورجه کردن، چموشگری کردن، بازیگوشی کردن، شادی و ...
کاریکاتور، ادمک، کاریکاتور ساختن سایر معانی: کاریکاتور (تقلید غلو آمیز شکل یا سبک نگارش و غیره)، کاریکاتور درست کردن، کاریکاتور کشیدن، هنر کاریکاتور سازی
موکل، موظف سایر معانی: متهم شده، خرج گذارى شده، پر شده( جنگ افزار) علوم مهندسى : بار شده قانون ـ فقه : عهده دار علوم نظامى : پر شده
منحرف، گمراه، کج، غیر مستقیم، بی راهه سایر معانی: نادرست، دغل، ناراست خوی، مزور، حیله گر، ترفندباز، کجراه، کژرو، پرپیچ و خم، دور و دراز، مزورانه، نادرستانه، ترفندآمیز
وانمود کردن، پنهان کردن، نادیده گرفتن، تلبیس کردن، تدلیس کردن، بهانه کردن، خشکه مقدس بودن سایر معانی: عوام فریبی کردن، لاپوشانی کردن، (مهجور) تظاهر کردن
بر گرداندن، کج کردن، پیچاندن، ناهموار کردن، تحریف کردن، از شکل طبیعی انداختن سایر معانی: از ریخت انداختن، کج و کوله کردن، کژدیس کردن، کجواج کردن، قلب کردن، کژ نمود کردن، واپیچاندن، غیرعادی ج ...
سالار، آقا، لرد یا نجیب زاده، رئیس یا استاد یا عضو دانشکده، پوشیدن، برتن کردن سایر معانی: رودخانه ی دون (در روسیه)، عنوان احترام آمیز اسپانیایی (معادل: sir انگلیسی) که پیش از نام می آید، نجی ...