معنی

بر گرداندن، کج کردن، پیچاندن، ناهموار کردن، تحریف کردن، از شکل طبیعی انداختن
سایر معانی: از ریخت انداختن، کج و کوله کردن، کژدیس کردن، کجواج کردن، قلب کردن، کژ نمود کردن، واپیچاندن، غیرعادی جلوه دادن، غیرطبیعی جلوه دادن، نابهنجار نمودن
[شیمی] واپیچیدن، واپیچیده کردن، تابدار کردن
[عمران و معماری] تاب دادن - واپیچیدن
[ریاضیات] تغییر شکل دادن، از شکل انداختن، مسخ

دیکشنری

تحریف
فعل
distort, garble, skew, falsify, mutilate, slantتحریف کردن
tilt, crook, contort, bend, inflect, distortکج کردن
distortاز شکل طبیعی انداختن
contort, twist, wrest, turn, bolt, distortپیچاندن
contort, distort, ruffleناهموار کردن
evoke, regurgitate, refract, return, replicate, distortبر گرداندن

ترجمه آنلاین

تحریف کردن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.