[سینما] رنگ اولیه - رنگ اصلی [برق و الکترونیک] رنگح اصلی رنگی که نمی توان آن را با ترکیب رنگهای اصلی دیگر ساخت قرمز، سبر و آبی، سه رنگ اصلی منتشر شونده از ماده فسفرسان لامپ تصویر رنگی، در تل ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشین، باستانی، اولیه، بسیار کهن سایر معانی: نخستینی، آغازین، فطری، غریزی، سرشتی [مهندسی گاز] پیشین، اولیه
اصلی، اساسی، بسیار کهن، خاستگاهی، اصل نخستین سایر معانی: ازلی، آغازین، جهان آغازین، جهانزادی (رجوع شود به: primitive و primeval)، غیر ناشی از چیز دیگر، نافراگردی، نازاده، عنصر نخستین [زمین ش ...
اولیه سایر معانی: اصلی، اساسی، بدوی، ابتدائی، مقدماتی، اولی یا اولیه، ناقص، رشد نکرده
ابتدایی، بدوی، ناقص، اولیه سایر معانی: اصولی، بنیادی، پایه ای، آسایی، آغازین، کم [زمین شناسی] ابتدایی. کوچک. کم رشد.
لا قید، بی فکر، بی ملاحظه، ناشی از بی فکری سایر معانی: بی دقت، شورتی، کسی که حال دیگران را مراعات نمی کند، بی اعتنا، نسنجیده، بی فکرانه، عجولانه، شتاب آمیز
وحشی، بی ادب، غیر متمدن سایر معانی: نامتمدن، بربری، جاهل، ناروشنفکر
وحشی، خود رو، سبع، طوفانی، غیر اهلی، رام نشده، جنگلی، شیفته و دیوانه سایر معانی: نارام، دد، توسن، ارامک، تولی، تور، نارام زی، ناپرورده، (سرزمین یا زمین و غیره) غیر کشاورزی، کشتکاری نشده، دست ...
ویژگی هنرمندی که پیش از دوران به کمال رسیدنِ هنر زندگی میکرده است [هنرهای تجسمی]
واژههای مصوب فرهنگستان
← پادمشتق [ریاضی]
هریک از دو تودۀ میانپوست که در دو سوی لولۀ عصبی رویان قرار دارد و پوست و ماهیچه و ستون مهرهها را میسازد [علوم پایۀ پزشکی]
تودهای از یاختهها در انتهای سَری شیار آغازین که در شکلگیری رویان دخالت دارد [علوم پایۀ پزشکی]