فرض کردن، عقیده داشتن، مسلم دانستن، احتمال کلی دادن سایر معانی: به خود اجازه دادن، جسارت کردن، پررویی کردن، انگاشتن، انگاردن، خیال کردن، تصور کردن، گمان کردن، دلالت کردن، حاکی بودن، (با: on ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرض کردن، وانمود کردن، بخود بستن، گرفتن، بعهده گرفتن، انگاشتن، بخود گرفتن، پنداشتن، تقبل کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن سایر معانی: به خود گرفتن، به خود بستن، در دست گرفتن، به عهده گرفتن، (قدی ...
پدیدآور منسوب [علوم کتابداری و اطلاعرسانی] کسی که براساس شواهد گمان میرود پدیدآور یک اثر مشخص باشد
واژههای مصوب فرهنگستان
انتظار داشتن، منتظر بودن، چشم داشتن، حامله بودن سایر معانی: پیش بینی کردن، (پیدایش یا وقوع چیزی را) محتمل پنداشتن، توقع داشتن، چشم داشت داشتن، متوقع بودن، بیوسیدن، گوش به در بودن، گوش به زنگ ...
استنتاج کردن، حدس زدن، استنباط کردن، اشاره کردن بر، پی بردن به سایر معانی: نتیجه گیری کردن، برداشت کردن، پی بردن، نشان دادن، (به طور غیرمستقیم) فهماندن، اشاره کردن، (در اصل) موجب شدن، به وجو ...
بد قضاوت کردن، بد داوری کردن سایر معانی: به غلط یا به ناحق قضاوت کردن، کژ داوری کردن
عقیده داشتن، نظریه دادن، اظهار نظر کردن سایر معانی: (معمولا مزاح آمیز) اظهارنظر کردن، اندیشیدن، پیشنهاد کردن، نظر یا عقیده خود را اظهار داشتن
علمی، نظری سایر معانی: نگره ای، دیدمانی، تئوریک، وابسته به یا از نظر تئوری [ریاضیات] نظری، کلی، فرضی، نظریه، نگرش، تئوریک، نگره ای [آب و خاک] نظری