[زمین شناسی] تعدیل دقت موقعیت قایم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مخفف، اختصار، کوته سازی، تلخیص سایر معانی: کوتاه سازی، کوته نوشت، مخفف سازی، خلاصه، متن مختصر شده، ملخص [زمین شناسی] کوتاه شده کمبود مراحل پایانی وابسته به رشد شناسی، در طول مسیر تکامل . [نس ...
عینا سایر معانی: بدرستی، بادقت، درست [ریاضیات] با دقت
صدای بلند یا محکم، چتر زلف، ضربت سنگین، محکم زدن، چتری بریدن، بستن سایر معانی: (صدای خوردن دو چیز جامد به هم) ترق تروق، بنگ، دنگ، (صدای انفجار) ترق، (با سر و صدا) ضربه زدن، کوبیدن، زدن، (با ...
اشکارا، صریحا، واضحا [فوتبال] واضحا –آشکارا
خلاصه، تغلیظ، جمع شدگی، چگالش، تکاثف سایر معانی: (شیمی) چگالش، تراکم، تراکمی، (نگارش) تلخیص، کوته سازی، اثر تلخیص شده، (گاز و بخار و غیره) تغلیظ، میعان، تبدیل گاز به آبگونه، تقطیر، (هواشناسی ...
زمینه، اجمال سایر معانی: نمای کلی، ورانداز، ارزیابی، نمودار
راست، بی درنگ، مستقیما، سر راست، یک راست سایر معانی: (به طور) سرراست، راستوار، صرفا، درست، کاملا، فورا، بلافاصله، الان، به زودی، (انگلیس) به مجرد اینکه، تا، به محض این که [برق و الکترونیک] م ...
سخت، خواستار، سخت گیر، مصر، مبرم سایر معانی: مته به خشخاش گذار، موشکاف، مو از ماست کش، دقیق، تحمیلی، سنگین
صریح، روشن، اشکار، صاف، واضح سایر معانی: عیان، آشکار، بی پرده (در برابر: ناآشکار، مضمر implicit)، رک، رک و روباز، بی رودربایستی، بی شیله پیله، ساده [ریاضیات] روشن، آشکار، واضح، صریح [پلیمر] ...
صریحا سایر معانی: آشکارا، بی پرده، رک و راست، مخصوص، محض خاطر، فورا
واقعی، عملی، وابسته بواقع امر، حقیقت امری سایر معانی: وابسته به یا دارای واقعیات، راستین بنیاد، راستینی، حقیقی، (برپایه ی اطلاعات و داده ها) داده ای، دادگانی، بودشی [سینما] فیلم واقعی ...